زیباترین مکان جهان

بووِک، شهری زیبا و خوش منظره در کشور اسلوونی

 

بووِک (Bovec)، شهری زیبا و خوش منظره است که در قلب دره ی ترنتا  (Trenta) در منطقه  پریمورسکا (Primorska) و در کشور اسلوونی منزل گرفته است. جایی که با رشته کوه های جولین آلپ (Julian Alps) احاطه و در نزدیکی مرز ایتالیا واقع شده است. در ادامه کمی بیشتر با این شهر دوست داشتنی آشنا خواهیم شد.

عکس های شهر بووِک در اسلوونی,اسلوونی

رودخانه ی سوکا،بی نظیرترین جاذبه ی گردشگری در سرزمین اسلوونی میباشد


شهر بووِک در شمال به حوزه ی رودخانه سوکا و از جنوب به قلّه ی کانین (Kanin) واقع در رشته کوه های جولین آلپ منتهی می شود. دره ی ترنتا خود در شمال غربی به پارک ملّی  Triglav ، راه یافته و در مجموع در این ناحیه، از همه سو شاهد صحنه های زیبای طبیعی و چشم اندازهای بکر بی نظیر هستیم. 

شهر بووِک,شهر بووِک در اسلوونی

 شهر بووِک در شمال به حوزه ی رودخانه سوکا و از جنوب به قلّه ی کانین  منتهی می شود

 
شاید بتوان رودخانه ی سوکا (Soca)، را که از جایی در همان نزدیکی منشا می گیرد، بی نظیرترین جاذبه ی گردشگری این منطقه دانست که بیش از هر چیز دیگر به خاطر آب های فیروزه ای رنگش شهرت یافته است. در واقع به خاطر همین خصوصیت است که افراد محلی و گردشگران به آن نام دیگری نیز بخشیده اند،  زمرّد زیبا که واقعا برازنده ی این شگفتی طبیعت است.   

شهر بووِک,شهر بووِک در اسلوونی

شهر بووِک, دارای صحنه های زیبای طبیعی و چشم اندازهای بکر بی نظیر است


در تمام طول سال می توان به این نقطه سفر کرد.می توان اوقات گرم سال را با کایاک و کانو سواری گذراند و حتی سری به پیست های اسکی زده و از فعالیت های ورزشی متنوع لذت برد.   

شهر بووِک,شهر بووِک در اسلوونی

رودخانه ی سوکا, بیش از هر چیز دیگر به خاطر آب های فیروزه ای رنگش شهرت یافته است

    شهر بووِک,شهر بووِک در اسلوونی

  بووِک دارای بی نظیرترین جاذبه ی گردشگری در منطقه پریمورسکا است

      عکس های شهر بووِک در اسلوونی

 در تمام طول سال می توان به شهر زیبای بووِک سفر کرد

      تصاویر شهر بووِک در اسلوونی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد
تاریخ : سه شنبه 5 آبان 1394
درویش تهی دست

درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خداهم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت .خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد!روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد
تاریخ : سه شنبه 5 آبان 1394
داستان طنز کوتاه

و تا آفریقایی با یه نفر سومی وسط بیایون بودن در همین حال و هوا بودن که یدفعه آفریقایی یه چراغ جادو پیدا می کنه.
بعد غوله می یاد بیرون و به آفرقایی میگه یه آرزو کن.

 

 

 

 

 


آفریقایی میگه: منو سفید کن.
تا اینو میگه سومی میزنه زیر خنده آفریقایی میگه: چیه برای چی میخندی؟
سومی گفت: همینجوری.
بعد غوله به آفریقایی دومیه گفت: تو چی می خوای؟
آفریقایی گفت: منم سفید کن .
دوباره سومی میزنه زیر خنده .
آفریقایی گفت برای چی میخندی؟
سومی باز گفت: همینجوری.
نوبت سومی میشه. غوله ازش می پرسه: تو چی می خوای .
سومی میگه: این دوتا رو سیاه کن. 

 

*****************************************

 

هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.
روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین ب هم به جماعت نماز بخوانیم.
خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد.
شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت.
خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟
روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم!
*********************************************
قاضی دادگاه، آدم شیادی که مال مردم را بالا می کشید محکوم کرد که روی الاغ سوار کنند و در همه جای شهر بگردانند و جار بزنند که او آدم کلاشی است و کسی به او پول ندهد.
در پایان روز صاحب الاغ از او کرایه خواست.
یارو با پوزخند گفت: مرد حسابی! خودت از صبح تا حالا داری فریاد می زنی که من پول مردم را بالا می کشم، حالا با چه امیدی از بنده کرایه الاغت را مطالبه می کنی؟!
*********************************************
شخصی که خیلی ادعای پهلوانی می کرد رفته بود خون بده. وقتی کیسه خون را آوردند که خونش را بگیرند.
به پرستار گفت: آبجی! کیسه چیه؟ لوله بیار که به همه خون برسه.
ولی بعد از اینکه یک کیسه خون داد از حال رفت و ۴ تا کیسه خون بهش زدند تا به هوش بیاد.
وقتی به هوش آمد، بدون اینکه به روی خودش بیاره به پرستار گفت: دیگه کسی خون نمیخواد؟!
*********************************************
می گویند یک روز جرج بوش با لباس غواصی به عمق ۲۰۰ متری اقیانوس رفته بود.
یک کوسه به طرفش آمد و از او پرسید: ببخشید! شما آقای بوش رئیس جمهور آمریکا هستید؟
بوش با تعجب پاسخ داد: آره، ولی تو از کجا مرا شناختی؟
کوسه خندید و گفت: آخه دیدم به جای کپسول اکسیژن، کپسول آتش نشانی به پشتت بسته ای!!
*********************************************
به شخصی گفتند: زود باش زود باش جشن عروسی شروع شده.
گفت: به من چه؟
به او گفتند: عروسی پسر خودت است.
طرف به یارو گفت: پس به تو چه؟!

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد
تاریخ : سه شنبه 5 آبان 1394